کد مطلب:212754 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:25

محمد بن مسلم بن رباح ثقفی، ابوجعفر طحان
از معروفین اصحاب امام باقر [1] و امام صادق [2] علیهماالسلام، و از حواریین ایشان بوده است. [3] .

شیخ طوسی، او را از اصحاب امام كاظم (ع) نیز شمرده است. [4] .

محمد بن مسلم یكی از چهار نفری است كه امام صادق (ع) در مورد ایشان فرمود: آنان، محبوب ترین مردم نزد من هستند، چه زنده چه مرده [5] ؛ و نیز فرمود كه محمد بن مسلم از حفاظ دین است [6] ، و او را جزء سابقین و مقربین قرار داد. [7] .

محمد بن مسلم در عبادت مشهور، و یكی از عباد زمانه بود. [8] .

او از مخبتین، و اورع، وافقه مردم بود:

ابن ابی عمیر گوید: از عبدالرحمن بن حجاج و حماد بن عثمان شنیدم كه می گفتند: در شیعه، فقیه تر از محمد بن مسلم وجود ندارد. [9] .

مرحوم میرداماد، در طبقه بندی اصحاب اجماع، او را جزء افقه الاولین به شمار آورده است. [10] .

وی به كثرت حدیث امتیاز داشت، و علمای شیعه به صحت احادیثی كه، به سند صحیح، از وی روایت شود، اجماع كرده اند. [11] .



[ صفحه 310]



او مدت چهار سال در مدینه اقامت گزید، و پیوسته برای پرسش، محضر امام باقر (ع)، و سپس به محضر امام صادق (ع) شرفیاب می شد [12] ؛ تا اینكه مورد اعتماد امام باقر (ع) بر حلال و حرام خداوند [13] ، و گنجینه اسرار امام صادق (ع) گشت. [14] .

او از امام باقر (ع)، سی هزار حدیثه، و از امام صادق (ع)، شانزده هزار حدیث شنیده بود. [15] .

محمد بن مسلم، خود از مام صادق (ع) این حدیث را نقل كره كه حضرت فرمود: «من حفظ من شیعتنا اربعین حدیثا بعثه الله یوم القیامة عالما فقیها و لم یعذبه»، هر كس از شیعیان ما، چهل حدیث حفظ كند (از تغییر و تحریف آن جلوگیری كرده، در آن اندیشه نموده، و به مضمون آن عمل نماید)، خداوند روز قیامت او را در جایگاه عالم و فقیه قرار دهد، و عذابش ننماید. [16] .

او دركوفه مرجع خاص و عام بود:

هشام بن سالم گوید: در هر موضوعی كه من و زراره اختلاف نظر پیدا می كردیم، به محمد بن مسلم مراجعه كرده، از او سؤال می نمودیم، و او در پاسخ ما می گفت: امام باقر (ع) در این مورد چنین فرمود، و امام صادق (ع) این چنین. [17] .

عبدالله بن ابی یعفور كه خود از معاریف اصحاب حضرت صادق (ع) است، به خدمت امام رسید و عرض كرد: مرا همواره دیدار شما میسر نیست، و گاه باشد كه بعضی از شیعیان مسائلی از من می پرسند كه در پاسخ آن عاجر می مانم. امام صادق (ع) به وی فرمود: چرا از محمد بن مسلم سؤال نمی كنی؟ او مسائل بسیاری از پدرم شنیده است، و نزد وی وجیه و پسندیده بود. [18] .



[ صفحه 311]



ائمه اهل سنت و جماعت نیز بسا كه از وی اخذ احكام می نمودند و فتاوای او را به كار می بستند:

محمد بن مسلم گوید: در پشت بام خوابیدم بودم، شنیدم كسی در خانه را می كوبد. سؤال كردم: كیست؟ گفت: منم كنیزك تو، خدا تو را رحمت كند. من لب بام رفتم، و سركشیدم، دیدم زنی است؛ چون مرا دید، گفت: نوعروس من حامله بود و درد زاییدن او را گرفت، و نازاییده از آن درد مرد، و اكنون طفل در رحم او حركت می كند، چه باید كرد؟ پس به او گفتم: ای كنیز خدا! چنین مسئله ای را روزی از امام باقر (ع) پرسیدند، حضرت فرمود كه شكم مادر را بشكافند و بچه را بیرون بیاورند، تو نیز چنین كن. سپس به او گفتم: من مردی گوشه نشین، و از مردم بركنارم، تو را كه به من راهنمایی كرد؟ گفت: نزد ابوحنیفه، صاحب رأی و قیاس، رفتم، و این مسئله را از و پرسیدم، به من گفت: چیزی نمی دانم، نزد محمد بن مسلم ثقفی برو، و از آن چه او گفت مرا خبردار كن.

چون صبح شد به مسجد رفتم، دیدم ابوحنیفه، آن مسئله را با اصحابش در میان گذاشته (و می خواهد گفته مرا، از خود، به ایشان بگوید)، من از گوشه مسجد، سینه ای صاف كردم، ابوحنیفه گفت: مطلب را پوشیده دار، بگذار ما یك لحظه نفسی بكشیم و زندگی كنیم. [19] .

زمانی محمد بن مسلم نزد ابن ابی لیلی، قاضی كوفه، ادای شهادت كرد؛ لیكن قاضی شهادت او را نپذیرفت. امام صادق (ع) به شنیدن این خبر ابوكهمش را مسائلی آموخت، و او را فرمان داد كه چون به كوفه رود پاسخ آن مسائل را از ابن ابی لیلی بخواهد، و چون او در جواب فرو ماند، از وی بپرسید كه چرا شهادت دانشمندتر از خوش را نپذیرفته است.

چون ابوكهمش به كوفه آمد و فرمان امام را انجام داد، و قاضی درماند، به او گفت: جعفر بن محمد (ع) به تو پیغام فرستاده كه چرا شهادت محمد بن مسلم را كه بسی از تو به احكام الهی داناتر و به سنت نبوی آگاه تر است مردود شناخته ای؟

ابن ابی لیلی گفت: تو را به خدا سوگند كه جعفر بن محمد (ع) این پیغام به من فرستاده؟! ابوكهمش پاسخ داد: آری. آن گاه كسی را به سوی محمد بن مسلم فرستاد و او را به محضر خویش خواند و شهادتش را قبول كرد. [20] .

از آن پس، هرگاه مشكلی در امر قضاوت برای ابن ابی لیلی پیش می آمد به محمد



[ صفحه 312]



بن مسلم مراجعه می كرد. [21] از زراره روایت شده كه وقتی ابوكریبه [22] ازدی، و محمد بن مسلم ثقفی، به جهت ادای شهادتی به نزد شریك، قاضی كوفه، رفتند. شریك لختی در صورت ایشان نگریست، و آثار صلاح و تقوی و عبادت در چهره ایشان دید، آن گاه گفت: «جعفریان فاطمیان»، این دو تن از شیعیان جعفر و فاطمه علیهماالسلام، و منسوب به این خانواده می باشند. ایشان گریستند. شریك سبب گریه ایشان را پرسید، گفتند: برای آن كه ما را از شیعیان شمردی و جزء مردمی به حساب آوردی كه، به جهت مشاهده كمی ورع و تقوای ما، راضی نمی شوند كه امثال ما را برادران خود گیرند، و ما را نسبت به كسی دادی كه راضی نمی شود امثال ما را شیعه خود حساب نماید؛ پس اگر تفضل نمود، و ما را قبول كرد بر ما منت نهاده است، شریك تبسم كرد و گفت: اگر مرد در دنیا باشد، امثال شماست... [23] .

محمد بن مسلم مورد لطف خاص امام باقر (ع) بوده:

شیخ مفید (ره)، از محمد بن مسلم روایت كرده كه گفت: رهسپار مدینه شدم، و سخت بیمار بودم، به حضرت باقر (ع) كسالتم را گزارش دادند، حضرت به وسیله غلامش ظرف شربتی كه دستمالی بر روی آن افكنده شده بود، برایم فرستاد. غلام ظرف را به دستم داد و گفت: بیاشام كه امام به من دستور داده تا نیاشامی برنگردم. ظرف را كه ازدست غلام گرفتم متوجه شدم كه آن شربت، چون مشك معطر بود، و لذیذ و خوش طعم و خنك؛ چون به فكر فرورفتم كه حركت برایم مقدور نیست، و نمی توانم بر روی پایم بایستم، چگونه می توانم به خانه حضرت بروم؟ اما چون آن شربت در دلم نشست، گوییا از بند رستم و آزاد شدم، به راحتی از جای برخاستم و به منزل امام باقر (ع) رفتم. چون اجازه ورود خواستم، حضرت بانگ زد و فرمود: وارد شو، تو تندرستی... [24] .

محمد بن مسلم مردی جلیل القدر و توانگر بود، حضرت باقر (ع) به او فرمود: ای محمد! تواضع كن. پس، در كوفه، زنبیلی پر از خرما برداشت و ترازویی به دست گرفت، و بر



[ صفحه 313]



در مسجد نشست، و به خرما فروشی مشغول شد. فامیل او نزدش جمع شدند و گفتند: كار تو باعث فضیحت و رسوایی ما است. محمد به آنان گفت: مولای من، مرا امر فرموده به كاری كه هرگز از آن دست برادر نیستم. گفتند: اگر، ناعلاج، خواهان كسبی، پس در دكان آرد فروشی بنشین، آن گاه برایش سنگ آسیا و شتری فراهم ساختند تا گندم و جو آرد كند و بفروشد. محمد قبول كرد، و از این جهت او را طحان نامیدند. [25] .

محمد بن مسلم امام خود را به خوبی می شناخت و گوش به فرمانش بود.

در كافی، از او نقل شده كه گفت: شنیدم امام باقر (ع) می فرمود: هر كه دینداری خدا كند با عبادتی كه خود را در آن به زحمت افكند، ولی امام و پیشوایی كه خدا معین كرده نداشته باشد، زحمتش ناپذیرفته و خود او گمراه و سرگردان است؛ و خدا اعمال او را ناپسند دارد. و مثل او مثل گوسفندی است كه از چوپان و گله خویش گم شود و تمام روز سرگردان به این سو و آن سو رود، و چون شب فرا رسد، گله ای با شبان به چشمش آید، به سوی آن گراید و به آن فریفته شود، و شب را در خوابگاه آن گله به سر برد؛ چون چوپان گله را حركت دهد، گوسفند گمشده، گله و چوپان را ناشناس بیند، باز باشتاب و سرگردانی در جستجوی شبان و گله خود برآید، كه گوسفندانی را با چوپانی بیند، به سوی آن رود و به آن فریفته شود، شبان هم آن را صدا زند كه بیا و به چوپان و گله خود بپیوند كه تو سرگردانی و از چوپان و گله ات گم گشته! آن گوسفند هراسان و سرگردان و تنها به این سو و آن سو زند، و چوپانی هم ندارد كه به چراگاهش رهبری كند، یا به منزلش رساند. در همین هنگام گرگ گم شدن آن را غنیمت شمارد و آن را بخورد.

به خدا،ای محمد! كسی كه از این امت باشد، و امامی روشن و آشكار، و عادل، از طرف خدای عزوجل نداشته باشد، چنین است، گم گشته و گمراه است؛ و اگر با این حال بمیرد با كفر و نفاق مرده است.

بدان ای محمد! كه پیشوایان جور و ستم، و پیروان ایشان، از دین خدا بر كنارند، خود گمراهند و مردم را گمراه كنند، اعمالی را كه انجام می دهند مانند خاكستری است كه تند بادی در روز طوفانی به آن زند، چیزی از اعمالشان دستگیرشان نمی شود، این است همان گمراهی بی پایان. [26] .

محمد بن مسلم از امام صادق (ع) روایت كرده كه فرمود: بدانید كه خداوند، بنده ای را كه هر لحظه به رنگی درآید و تغییر عقیده دهد، دشمن می دارد؛ پس هیچ گاه از حق و اهل



[ صفحه 314]



آن جدا مشوید كه هر كس به باطل و اهل آن اتكاء و پافشاری نماید، هلاك گردد، و دنیا از دستش برود، و با خواری از دنیا خارج شود. [27] .

محمد بن مسلم در حدود هفتاد سالگی، در سال یكصد و پنجاه هجری وفات یافت. [28] .

از او كتاب «چهارصد مسئله» كه در ابواب حلال و حرام است به جا ماند. [29] .


[1] رجال الطوسي، ص 135.

[2] رجال الطوسي، ص 300.

[3] اختصاص، شيخ مفيد، ص 62 - 61 اختيار معرفة الرجال، ص 10 - خلاصة الاقوال، ص 73.

[4] رجال الطوسي، ص 358.

[5] اختيار معرفة الرجال، ص 135.

[6] اختصاص، ص 66 - اختيار معرفة الرجال، ص 137.

[7] اختيار معرفة الرجال، ص 136.

[8] اختصاص، ص 51 - بحارالانوار، ج 47، ص 390.

[9] اختصاص، ص 203 - رجال كشي، ص 149 - بحارالانوار 7 ج 47، ص 394.

[10] الرواشح السماويه، راشحه شوم، ص 45.

[11] خلاصة الاقوال، علامه حلي، ص 73.

[12] اختصاص، ص 203 - رجال كشي، ص 150 - 149 - بحارالانوار، ج 47، ص 393.

[13] اختصاص، ص 66.

[14] اختيار معرفة الرجال، ص 137.

[15] اختصاص، شيخ مفيد، ص 201 - رجال كشي، ص 146،و ص 150 - بحارالانوار، ج 46، ص 328 و ص 292.

[16] امالي صدوق، مجلس 50، ح 13، ص 252 - 251.

[17] اختصاص، ص 53 - بحارالانوار، ج 47، ص 398.

[18] اختصاص، ص 202 - 201 - رجال كشي، ص 145 - خلاصه، علامه حلي، ص 73 - بحارالانوار، ج 46، ص 328.

[19] اختصاص، ص 204 - 203 - رجال كشي، ص 146 - بحارالانوار، ج 47، ص 410.

[20] بحارالانوار، ج 47، ص 403 - 402.

[21] رجوع شود به بحارالانوار، ج 47، ص 411.

[22] در بحار، ج 47، ص 393، ابوكرينه، آمده است. ابوكريبه، از رجال و بزرگان شيعه مي باشد (الكني و الالقاب، ج 1، ص 144).

[23] رجال كشي، ص 146 - 145 - اختصاص، شيخ مفيد، ص 202 - بحارالانوار، ج 47، ص 393.

[24] اختصاص، شيخ مفيد، ص 53 - 52 - بحارالانوار، ج 46، ص 334 - 333.

[25] اختصاص، ص 51 - رجال كشي، ص 148 - بحارالانوار، ج 47، ص 389.

[26] اصول كافي، ج 1، باب شناخت امام، ص 140 و همچنين ص 306.

[27] امالي، شيخ مفيد، مجلس 16، ح 6.

[28] اختصاص، ص 201 - رجال الطوسي، ص 300 - بحارالانوار، ج 46، ص 329.

[29] مجالس المؤمنين، ج 1، مجلس پنجم، ص 340.